سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----106346---
بازدید امروز: ----34-----
بازدید دیروز: ----6-----
کانون شعر و ادب دانشگاه علوم پزشکی فسا

 

نویسنده:
چهارشنبه 87/2/4 ساعت 6:27 عصر


در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
چهارشنبه 87/2/4 ساعت 12:11 صبح

حمید رضا رضایی ملقب به حمید درویش

سال 66 تو ماه تیر  در یزد مزاحم دنیا شدم ...

از اوایل سال اول دبیرستان شعرام و به صورت جدی و فکر شده میسرودم ...

از پیش دیگه شعرام و خیلی دوس داشتم هم از لحاظ محتوا و معنا هم از لحاظ احساس ...

سال اول کنکور موفق نشدم و رشته ام ریاضی بود ولی سال دوم کنکور انسانی امتحان دادم و اولویت 4رو من که پیام نور اردکان بود قبول شدم ...

الان ترم 3 حسابداری هستم ...کارای طراحی و گرافیک هم میکنم ...

من از 2سال و نیم پیش مشغول به کار شدم که الان 1سال و نیم سابقه کار در یه کارگاه فنی دارم که یک سال قبلشو تو یه زرگری مشغول به کار بودم که فهمیدم دوسش ندارم و بیرون اومدم ...

وارد دانشگاه شدم یعد از 2ترم وارد یک شرکت نرم افزاری شدم که با تلاش خود بچه های دانشگاه تاسیس شد و به ثبت رسید ...

الانم نزدیک 1 ماه میشه که وارد یک موسسه فرهنگی تحقیقاتی شدم که عضو هیئت مدیره و کار گرافیک و تبلیغات اون رو هم با همکاری یکی دیگه از همکارام انجامش میدم ...

من عاشق شهریار و ساز 3تار هستم ...

یه مجسمه دارم به شکل خر که خیلی دوسش دارم ...

بدون عینک آفتابی نمیتونم جایی برم ... شماره عینک طبی بنده نیم و 75 هستش ...

عاشق تغییر و تنوع هستم ...

آدم ولخرجی هم هستم ...

یه مدتی هست به خاطر حساسیتم نمیتونم عطر یا ادکلن بزنم ...البته به زودی خوب میشم ، دکترم قول داده ...

عاشق رنگ ملایم آبی هستم و تریپ مشکی کلا و تریپ سفید کلا بهم خیلی میاد ...

همیشه فلش مموریم همرامه و دنبال عکس و موزیک قشنگ و جالب ...

از رنگای شاد تو کارام خیلی استفاده میکنم ...

...

 

دیگه خدایی کاملتر از صلاح نیست ...

 

حمل بر ریا هم نکنین لطفا .. مرسی

اپووو شد ...

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
سه شنبه 87/2/3 ساعت 11:4 عصر

دستای سرد جدایی ، گرمی قلبمُ  بُرده

فضای خالی خونه ،  شوق پروازمُ گرفته

قلبِ من مثله گلهای خونه پژمرده و مُرده

خونه بوی غم گرفته ، منُ از خودم گرفته

 

خونه خالی ، خونه زندون

چشام بی اشک ولی گریون

 

تب داغ خواستنِ تو منُ از ریشه سوزونده

باغ خالیِ امیدم پر از خاطره هاتِ

فکرِ من با تو بودن ، حرفِ من از تو خوندن

حالا این خونه ی خالی آخرین جا واسه مُردن

 

خونه خالی ، خونه زندون

چشام بی اشک ولی گریون

 

بادِ سردِ فصلِ بی تو ، آفتابُ از خونه بُرده

تو سکوت تلخِ خونه می پیچه صدای گریه

من تو خونه تک و تنها قلب من لونه ی غم ها

خسته از سردیِ این شب،بی امید به تو و فردا

 

خونه خالی ، خونه زندون

چشام بی اشک ولی گریون


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
سه شنبه 87/2/3 ساعت 8:23 عصر

سلام

میخواستم بگم بابا کامپیوتر مفت ،اینترنت مفت زیر دستتونه تو دانشگاه  یه سر بیایید ،بخونید،شعر بنویسید ،نظر بدید........

آقای دبیر به شما هم هستم ......

اعضا کانون ..........؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!کجایید.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
سه شنبه 87/2/3 ساعت 8:16 عصر

گفتی اهل آسمونی ولی من اهل زمینم

گفتی فاصله زیاده ،بین تو تا سرزمینم

گفتی قلب عاشق من مث انگشتر سادس

گفتی از وقتی رسیدی اومدی شدی نگینم

من دیوونه اسیرت شدم و تو هم نوشتی

بر سر عهدم می مونم تا همیشه نازنینم......


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
سه شنبه 87/2/3 ساعت 12:23 عصر

همین حالا ترا خواهم،امید رفته از یادم

بهار نارس دیروز،امیدو مونس و یارم

همان پنجره ی خیس و همان حوض پر از ماهی

همان عاشق دلخسته،همان عشقی که می خواهی

همان باشی که باید بود همان هستم که می باید

همان (زلزالت والارضی) که دنیا را نمی خواهد...

.

.

.

.

از اینکه شعرو ناقص می نویسم غذر میخوام


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
دوشنبه 87/2/2 ساعت 11:11 عصر

در طریق عشق ، خار از پا کشیدن مشکل است

 

ریشه در دل می کند خاری که در پا می رود   

---------------------------------------------------------

زندگی آفتابی ست که می کند طلوع
زندگی راهی ست که میشود شروع
زندگی بادی ست که می کند عبور
زندگی کوهی ست که می کند غرور
زندگی رودی ست که می کند خروش
زندگی بلبلی ست که می کند سکوت
زندگی نم نم باران خوشی ست
زندگی سیل عظیم ناخوشی ست
زندگی شکوفه های نو بهار
زندگی مسافره یا تک سوار
زندگی با خودش سایه ی امیدُ داره
اَما اَفسوس با خودش نا امیدیُ میاره
زندگی ترانه های بی اساس
زندگی عطر خوش سبزه و یاس
زندگی شروع یک راه غریب
زندگی سفر به یک راه عجیب
زندگی لحظه ی با تو بودنه
زندگی همیشه با تو موندنه
زندگی همیشه با ترس و هراس
زندگی همیشه جون سپردن و شکستنه
زندگی راز بزرگ خلقته
زندگی شعار بی تو بودنه
زندگی قلب یه دنیای بزرگ

زندگی برای من گسستنه


 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
دوشنبه 87/2/2 ساعت 9:46 عصر

 آقای درویش شماهم عضوید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از بچه های دانشگاه فسایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

(اگه قبلا گفتید شرمنده من متوجه نشدم)


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
دوشنبه 87/2/2 ساعت 9:37 عصر

تا تو رفتی همه گفتند : از دل برود هر آنکه از دیده برفت و به ناباوری و غصه من خندیدند ! کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم آلوده جدایی هایی ست . و بدانی که از دل نرود هر آنکه از دیده برفت .


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
دوشنبه 87/2/2 ساعت 9:35 عصر

لیلی زیر درخت انار نشست.

درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.

گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت.

دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمی شدند.

انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.

خون انار روی دست لیلی چکید.

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید.

خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود.

کافی است انار دلت ترک بخورد


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ...
    من یا تو؟
    سکه دوستی!
    بیهوده!
    یاد
    بهار!
    ذهن پنجره!
    !
    تیغ زمانه!
    !!!
    !
    بی صدا
    سر در گریبان!
    از جنس خودم!
    فصل کشتار!
    [همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •