سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----106022---
بازدید امروز: ----10-----
بازدید دیروز: ----20-----
کانون شعر و ادب دانشگاه علوم پزشکی فسا

 

نویسنده: عاطفه معافیان
چهارشنبه 86/12/29 ساعت 11:30 عصر

 

یا مقلب القلوب والابصار

 

                         یا مدبر اللیل والانهار

 

یا محول الحول والاحوال

 

                       حول حالنا الی احسن الحال

 

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
دوشنبه 86/12/27 ساعت 12:41 عصر

عیدتون مبارک کانونیها

تبریک می گم سال جدیدو به همه دانشجویان عزیز


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
دوشنبه 86/12/27 ساعت 12:29 عصر

سلام دوستان

دلم برای همتون تنگ شده امیدوارم همگی حالتون خوب باشه ودر سلامتی کامل به سر ببرید

 راستی خواهر من هم به نویسنده ها اضافه شده  خودش شعر نمیگه ولی من مطمئنم میتونه از اعضای فعال وبلاگ باشه هواشو داشته باشین

 پیشاپیش عید رو هم بهتون تبریک میگم امیدوارم سال خوبی داشته باشین وتعطیلات هم خوش بگذره و سر زدن به وبلاگ وگذاشتن مطلبای جدید هم فراموشتون نشه

 

یا مقلب القلوب والابصار

                         یا مدبر اللیل والانهار

یا محول الحول والاحوال

                       حول حالنا الی احسن الحال

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
یکشنبه 86/12/26 ساعت 12:25 عصر

می خواستم تشکر کنم از مدیر کوشای وبلاگ عاطفه معافیان


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
یکشنبه 86/12/26 ساعت 10:15 صبح

                                                                                                                                           هر جا هستی یاد من باش ،یاداین نفس بریده

که یه عمر توی آینه تنها عکس تو رو دیده

 هر جا هستی یاد من باش من که با یاد تو موندم

پا به پای هر دقیقه از تو خوندم از تو خوندم

از تو که شرم سلامت،لحظه هام ُزیرو رو کرد

با خداحافظ سردت ،چشم من به گریه خو کرد


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
شنبه 86/12/25 ساعت 2:59 عصر

یکی بود یکی نبود

جز خدا هیچی نبود

زیر این طاق کبود نه ستاره نه سرود

عمو صحرا تپلی

با دو تا لپ گلی

پا و دستش کوچولو

ریش و روحش

دو قلو

چپقش خالی و سرد

دلکش دریای درد

در باغو بسته بود

دم باغ نشسته بود

عمو صحرا پسرات کو ؟

لب دریان پسرام

دخترای ننه دریا رو خاطر خوان پسرام

طفلیا تنگ غلاغپر،پاکشون

خسته و مرده میان 

از سر مزرعه شون

تنشون خسته ی کار

دلشون مرده ی زار

دساشون پنبه ترک

لباساشون نمدک

پاهاشون لخت و پتی

کج کلاشون نمدی

می شینن با دل تنگ

لب دریا سر سنگ.

طفلیا شب تا سحر گریه کنون

خواب و از چشم به در دوختشون

پس میرونن

توی دریای نمور می ریزن اشکای شور

می خونن

آخ که چه دل سوز و چه دل دوز می خونن

دخترای ننه دریا

کومه مون سرد و سیاس

چش امیدمون اول به خدا

بعد به شماس

کورهها سرد شدن

سبزه ها زرد شدن

خندهها درد شدن

از سر تپه شبا

شیحه ی اسبای گاری نمیاد

از دل بیشه غروب چهچه سار و قناری نمیاد

دیگه از شهر سرود

تک سواری نمیاد

دیگه مهتاب نمیاد

کرم شب تاب نمیاد

برکت از کومه مون رفت

رستم از شاهنومه رفت.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
شنبه 86/12/25 ساعت 2:58 عصر

سلام . من امروز اومدم شکایت ... معلومه کجایید ؟؟؟؟؟؟

خانوم بلوچ ؟؟؟ خانوم رحیمی ؟؟؟؟خانوم رهگذر ؟؟؟ و . . .. . . .

از همه مهمتر آقای دبیر (( آقای موزیریان )) معلومه کجایی؟؟؟

وبلاگی که دبیرش بهش سر نزنه که نمی شه وبلاگ

خوبه تعطیلاته و همه اکثرا بیکارید

به خدا اگه نیاید حذفتون می کنما !!!!!!!!!

مگه تو اساس نامه کانون شعر نیومده بود که غیبت غیر موجه باعث حذف اعضا میشه ؟؟؟

این آخرین اخطاره ها !! اگه نیاید من می دونم و شماها !!!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
شنبه 86/12/25 ساعت 12:31 صبح

آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روز

مثل ان روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!

یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت!

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت،

تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!

ماه من،غصه چرا؟!

تو مرا داری و من هر شب و روز،

آرزویم ،همه خوشبختی توست!

ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن

کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند

ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،

با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن

و بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!


    نظرات دیگران ( )
  • ؟
  • نویسنده:
    شنبه 86/12/25 ساعت 12:20 صبح

    در سینه دلم گم شده ، تهمت به که بندم ؟ ...

    جز تو در این خانه کسی راه نداشته


        نظرات دیگران ( )
    نویسنده:
    سه شنبه 86/12/21 ساعت 12:13 صبح

    به تو ای عشق منTO MY LOVE
    in the morning
    صبحگاهان
    when the sun
    وقتی آفتاب
    is just starting to light the day
    در حال روشن کردن روز است
    i am awakened
    من بیدارم
    and my first thoughts are of you
    و اولین فکرم تویی
    at night
    شبانگاهان
    i stare at the dark trees
    در تاریکی به درختان خیره می شوم
    silhouetted against the quiet stars
    که چون سایه هایی در مقابل ستارگان خاموش قد کشیده اند
    i am entranced into a complete
    مجذوب این آرامش مطلق می شوم
    peacefulness
    and my last thoughts are of you
    و آخرین فکرم تویی * * *


        نظرات دیگران ( )
       1   2   3   4      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ...
    من یا تو؟
    سکه دوستی!
    بیهوده!
    یاد
    بهار!
    ذهن پنجره!
    !
    تیغ زمانه!
    !!!
    !
    بی صدا
    سر در گریبان!
    از جنس خودم!
    فصل کشتار!
    [همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •