سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----106350---
بازدید امروز: ----38-----
بازدید دیروز: ----6-----
کانون شعر و ادب دانشگاه علوم پزشکی فسا

 

نویسنده: عاطفه معافیان
سه شنبه 86/9/27 ساعت 11:5 عصر

تو عاشق نیستی حال دل ما را چه میدانی

تو دائم شادمانی طعم غمها را چه میدانی

من و بیگانه را با یک نظر میبینی از غفلت

تو طفلی قدر عشق والفت ما را چه میدانی

کجا رمز نگاه و راز عشق و آرزو دانی

تو معنای نگاه پر تمنا را چه می دانی

تو اشکی دیدی از دریای مواج درون من

خروش و خشم و توفانهای دریا را چه می دانی

طبیب درد دلها نیستی هر چند زیبایی

دوای درد این لیلی رسوا را چه میدانی

ندیدی تلخی درد و ندیدی لذت درمان

تو ای بی درد مفهوم مداوا را چه می دانی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
سه شنبه 86/9/27 ساعت 10:51 عصر

یک نیمکت کنار خیابان، دوتا سکوت...
این زندگی کشیده به این جا چرا سکوت؟

من را نگاه کن به تو هم فکر میکنم
پس فکر میکند به خودش بی صدا سکوت

این ماجرای تلخ خیابان و عشق هاست
یک روز سرد توی خیابان دو تا سکوت

هر یک شبیه آن یکی آبی ، بنفش، سرخ
ـ هرچند بود منشاء این رنگ ها سکوت ـ

در هم قدم زدند و به هم فکر!  فکر!  فکر!
آخر رقم زدند سر آغاز را: سکوت!

یک ماه بعد: هردو به هم خو گرفته اند

چون کودکی به مادر و چون کوه؛ با سکوت

شش ماه بعد روی پل عابری بلند
ـ من دوست دارمت! مثلا تا کجا؟ سکوت

در روز های بعد یکی فکر میکند:
ـ عشق اشتباه بوده وگر نه چرا سکوت؟

یکسال بعد: ما به هم اصلا نمی خوریم
یک نیمکت کنار خیابان دوتا سکوت


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
سه شنبه 86/9/27 ساعت 9:32 عصر

شب یلدای پر شور است برگرد 

                              در اینجا قحطی عشق است برگرد

تو در کوچی و من پای بند پاییز

                              پرستو کلبه ام سرد است برگرد

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
سه شنبه 86/9/27 ساعت 5:58 عصر

فرا رسیدن شب یلدا را پیشاپیش تیریک می گویم

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
دوشنبه 86/9/26 ساعت 8:19 عصر

خوش به حالت که بساطِ سفرت را پدرت

 موقعِ رفتن ِ از ده می بست

دلِ من موقعِ رفتن ز غم و غصه شکست!

نه پدر بود که ساکی به دو دستم بدهد،

نه پدر بود که آیینه ی اشکم بشود !

مادرم حسرتِ نامرئی بود،

جای شادی به دلش دردی بود  

مادری بود که می شد تنها

 و دلِ من که در آنجا می ماند !

در سفر می گفتم دلِ من با من نیست

 و دلی می جستم

 که در آن خرمنی از حسرتِ من

جا بشود!

 تا شنیدم که کسی قلبی را

می فروشد ارزان 

 و شنیدم می گفت:

(چه کسی می خردش؟!) 

من بگویم به بهایِ دلِ خود می خرمش!

 قیمتش ارزان نیست،

 همه دنیایِ من است

  و اگر نیست خیالش به جهان می ارزد!!!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
یکشنبه 86/9/25 ساعت 2:15 عصر

رهگذاری که گذشت چمدانش خالیست و دلش خالی تر

آن کلیدی که بر انگشتانش می چرخد مانده از قفلی سنگین به دلی

رهگذار را در یاب راز بگشودن این قفل گران او می داند و بس......


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
یکشنبه 86/9/25 ساعت 1:56 عصر

کاش می رفت یه گوشه پاییز تا که برگرده پرستو

ماه  رو  برداره  بیاره با  پراش  دوباره  این سو   

 اینجا جای برگ پاییز حسرت از شاخه می ریزه 

 اشک آسمون می باره ،چشمای ستاره خیسه

 می دونم  تو  سرزمینت  بلا گردونات  زیادن   

 هر کدوم واسه ات یه قصری از گل طلا میسازن

خیلی خوبه که یه دنیا بشه قربونیه چشمات

اما  یادت  نره  اینجا من نشستم  پای حرفات 

 یادمه یه شب تاریک به چشام گفتی:ستاره!

رفتی و یه دنیا گفتن دیدی که دوست نداره

 جاییکه جای رسیدن جاده  تن پوشِ  بهاره ،

گندما  تازه  تکیدن  اونجا  خاموشه  ستاره!

جایی  که  پر  پرستو  تنها  یادگارِ  باده  ،

همه ی خاطره هامون عکس خالیِ یه یاده

 عکسِ خالی یه بودن  با  گلای سرخِ چینی

دلخوشی بهاری سرده میونِ نقشِ یه سینی

جای سیب سفرمونه  پولکِ سرخِ  یه  ماهی 

 رفتی و تنها ترینم تو شبی به این سیاهی!

بدونِ  ماهِ تمومت ،  آسمون  دووم  نداره

 توی دستاش اگه باشه تابشِ صدتا ستاره!

بی وفا یادت نمونده چه شبا دورِ تو گشتم 

 اما جایِ روی ماهت حالا آواره ی دشتم؟!

میزنم پرسه تو دشتی که پر از سیم و حصاره

 شعرای ستاره اینجا دیگه سرفصلی نداره!!! 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده:
یکشنبه 86/9/25 ساعت 1:50 عصر

همه را می نگرم
همه چیز وهمه کس
همگی چشمه ای از عشق وسرود
و حقیقت که چه بی پرده وساده
مرا می نگرد.
درس اول اینجاست:
عشق با خورشید است
وصداقت با آب
استواری با کوه
ساده بودن با خاک
ساده می آموزم
من امید از پرواز
زندگی از لبخند
مهر را از باران
بی ریایی از برف
هر چه اینجا با ماست
همگی راهنمای دل ماست
ساده می آموزند
که چرا ما باید
همه را دوست بداریم
وعاشق باشیم.

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
یکشنبه 86/9/25 ساعت 1:38 عصر

همیشه
غروب دریا برام
یه دلتنگی خاص داشته
درعین زیبایی وقتی خورشید
آخرین پرتوهای عاشقش رو روی تن
گرم دریا رها میکنه و آسمون که آبی بی
انتهاش رو چه بی ادعا پیشکش دریا کرده و دریا
که با همه اینها عاشقانه ساحل رو می پرسته و چه بی
غرور خودش رو در آغوش ساحل میندازه .همیشه وقتی به دریا
نگاه می کنم، مطمئن هستم که اونقدر مهربون هست که بشه کنارش
ایستاد و از زیبایی و شکیبایی و شعری که درش هست لذت برد.میدونی اگه دل
به دریا بدی آسمون دلت آبی میشه و اون وقت آبی آسمون پیش چشمات تبدیل به
بیکرانی میشه که بالهات رو به پرواز تشویق می کنه و این آغازی میشه تا اهل
آسمون بشی و زمین بشه خونه دوم تو.دل به دریا که بدی هوای دلت بوی
بارون میگیره اون وقت همیشه حس ناب باریدن در تو تازه است هر
وقت دلم از همه کس و همه جا می گیره وقتی دیگه حتی از
خودم هم خسته هستم میرم به خلوت دریا و ساحلش
کفشهام رو در میارم آن وقت که حرکت شن های
دریا رو زیر پام حس میکنم وقتی موجهای دریا
خودشون رو بی غرور زیر پاهام رها میکنن
نسیمی که منو درخودش می پیچه
و احساس سرما ئیکه همه
وجودم رو میگیره خیلی
میایستم یه گوشه
ساحل و چشمام
رو میبندم و
فقط گوش
میکنم

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: عاطفه معافیان
یکشنبه 86/9/25 ساعت 1:32 عصر

این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !

این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !

به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟

سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟

چه زیباست لحظه ای که من به

سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !

چه زیباست لحظه ای که سر نوشت

با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!

چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !

این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....

و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !

آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟

سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3   4      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • ...
    من یا تو؟
    سکه دوستی!
    بیهوده!
    یاد
    بهار!
    ذهن پنجره!
    !
    تیغ زمانه!
    !!!
    !
    بی صدا
    سر در گریبان!
    از جنس خودم!
    فصل کشتار!
    [همه عناوین(324)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •